محل تبلیغات شما

دو هفته قبل خواب شهادتش را دیده بودم

خانم عطایی نگاهی به یکی از عکس های خندان آقا مرتضی داخل گوشی تلفن اش نگاه می کند و ادامه می دهد: دو هفته قبل خواب شهادتش را دیده بودم. خدا می داند حس کرده بودم این بار که برود دیگر از دستم رفته است. درست وقتی من مشغول دعا بودم متوجه پریدگی رنگ صورت و لرزش دست همان دوست تهرانی ام شدم. گفتم برای آقا مرتضی اتفاقی افتاده است؟ کمی دستپاچه شد و گفت، نه، نه، خیالت راحت.این بار با خنده تلخی به ویترین یادگارهای آقا مرتضی نگاه می کند و می گوید: زمان شهادت برادر شهید قاسمی کنار آقا مرتضی بود و خبر شهادت آقا مرتضی را تلفنی به مادرش داده بود و از آن جا هم با تلگرام همه فهمیده بودند. به همسر شهید صدرزاده هم گفته بودند به هر طریق که می توانید همسر شهید عطایی را به منزل خودتان ببرید و خبر شهادت را به ایشان بدهید.خانم عطایی ادامه می دهد: با همان دوست تهرانی به صحن دیگر حرم و پیش مادرش رفتم. جلو رفتم و با شکوه از دوستم گفتم، حاج خانم من مطمئنم برای آقا مرتضی اتفاقی افتاده اما زینب خانم نمی خواهد ماجرا را به من توضیح بدهد. بعدا هم متوجه شدم در فاصله ای که به صحن دیگر حرم می رفتم ماجرا را پیامکی به مادرش اطلاع داده است. حاج خانم اما با آرامش گفت، خانم صدرزاده گفته اند می خواهیم برویم قم منزل شهید مهدی صابری» و در خانه تکانی کمک اش کنیم. مادرش گفته از وقتی پسرم شهید شده، خانه تکانی نکرده ام.

 

کانالی که 12 شهید دارد

اسیران را شکنجه می کردند تا نشانی ابوعلی را بگیرند

دوست داشت گلویش مثل امام حسین(ع) بریده باشد

آقا ,مرتضی ,شهید ,خانم ,مادرش ,شهادتش ,آقا مرتضی ,را به ,دو هفته ,شهادتش را ,را دیده ,مرتضی اتفاقی افتاده

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آژانس دیجیتال مارکتینگ یاراپلاس چگونه مدرسه ای شاد و دلپذیر داشته باشیم؟